شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
ای تیغ عشق! از سر ما دست برمدار
دردسر است سر که نیفتد به پای یار
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند