در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
چه روضهایست، که دلها کبوتر است اینجا
به هر که مینگرم، محو دلبر است اینجا
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
حضور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران