در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران