با من بیا هرچند صبرش را نداری
یک جا مرا در راه تنها میگذاری
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
از شهر من تا شهر تو راهی دراز است
اما تو را میبیند آن چشمی که باز است
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته