مینویسند جهان چهرۀ شادابی داشت
هر زمان محضر او قصد شرفیابی داشت
چون که در قبلهگه راز، شب تار آیی
شمع خلوتگه محراب به پندار آیی
کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد