چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
دارد از جایی بشارتهای پنهان میدهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن میدهد
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین