شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

عروة الوثقی‌

دارد از جایی بشارت‌های پنهان می‌دهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن می‌دهد

عروة الوثقی‌ست «بسم الله الرحمن الرحیم»
هرچه کم داری بخواه از او، به قرآن می‌دهد

این اگر «جناتُ تجری تحتها الانهار» نیست
پس چرا یک جرعه از آن مرده را جان می‌دهد

چشم می‌بندم میان بارش رحمانی‌اش
سطر سطر آیه‌هایش بوی باران می‌دهد

بعد قرآنش خدا با «هذهِ عَذبٌ فرات»
جامی از این می‌چشاند جامی از آن می‌دهد

این همان ذکر است یعنی «نحنُ نزّلنا علی»
تا کتاب الله ناطق را به انسان می‌دهد

گوش کن فریاد «اُوصیکِم بِتَقوَی الله» را
دردها را با همین یک نسخه درمان می‌دهد

آخرت جای خودش مردم، ولی هر حکمتش
کار دنیای شما را نیز سامان می‌دهد

مالک اشتر علی را خوب می‌فهمد نه ما
او که با سر پای فرمان علی جان می‌دهد

مکتب عشق است و شاگردی یک درس علی
منصب «سَلمانُ مِنّا» را به سلمان می‌دهد

جرج جرداق مسیحی هم حواری علی‌ست
این مسیحی با علی بوی مسلمان می‌دهد...