بستند حجله در میان آسمانها
با خون سربازان ما رنگینکمانها
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
تبر بردار «ابراهیم»! در این عصر ظلمانی
بیا تا باز این بتهای سنگی را بلرزانی
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی