باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
به دل بغضی هزاران ساله دارم
شبیه نی، هوای ناله دارم
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر