از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم