غزل | شعر هیأت

خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزه‌ها
لبخند می‌زند سَری از روی نیزه‌ها

عارفه دهقانی

زلف ضریح

غزل

قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرّحمان بخوان پیغمبرانه

یوسف رحیمی

حُسن یوسف

غزل

بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت

یوسف رحیمی

حُسن یوسف

غزل

مثل گل بدرقه کردیم تنی تنها را
و سپردیم به خاک آن همه خوبی‌ها را

زکریا اخلاقی

تبسم‌های شرقی

غزل

در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
می‌روم وادی به وادی رو به سوی کربلا

امید مهدی‌نژاد

از قبیل زندگان

غزل

مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟

پروانه نجاتی

بهانه‌ها

غزل

قافله قافله از دشت بلا می‌گذرد
عشق، ماتم‌زده از شهر شما می‌گذرد

پروانه نجاتی

بهانه‌ها

غزل

ای پاسخ بی‌چون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسأله‌های همۀ ما

فاضل نظری

ضد

غزل

زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست

پروانه نجاتی

شکستنی‌تر از آنم

غزل

نشان در بی‌نشانی‌هاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد

محمدحسین ملکیان

راز منور

غزل

حس می‌کنم هرشب حضورت را کنارم
وقتی به روی خاک تو سر می‌گذارم

یوسف رحیمی

حُسن یوسف

غزل

گفتند از صلح،‌ گفتند جنگ افتخاری ندارد
گفتند این نسلِ تردید با جنگ کاری ندارد

جعفر رسول‌زاده

سوختگان وصل

غزل