شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آفتاب قیامت

چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت
که زیر سایۀ این خیمه کرده‌ایم اقامت

شفیع گریه‌کنانش ائمه‌اند یکایک
به این دلیل که جمع است در حسین امامت

کسى که آه ندارد، چه سود آه خجالت
کسى که اشک ندارد، چه سود اشک ندامت

چه نعمتی‌ست نشستن میان مجلس روضه
که جبرئیل در آنجا فکنده رحل اقامت..

کسى که در پى کار حسین نیست، محال است
که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت..

کسی که در کفنش تربت حسین نباشد
چه خاک بر سر خود می‌کند به روز قیامت؟..

پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی
خدا قیامت خود را سند زده‌ست به نامت