شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ام المؤمنین

بالاتر از بالایی و بالانشینی
هرچند با ما خاکیان روی زمینی

شایستۀ وصف زبان کردگاری
نه درخور توصیف‌های این چنینی

حُسن تو محض با پیمبر بودنت نیست
قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی

انگشتر پیروزی دین خدا را
تو با بهای جان و اموالت نگینی

طرد تو از سمت قریشی‌های مکه
باعث نشد یک لحظه هم از پا نِشینی

نام تو از لب‌های پیغمبر نیفتاد
در هر کجا همراه ختم المرسلینی

«مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداق اُم المؤمنینی»

این روزهای آخر عمر خودت را
هر روز با یک غصۀ تازه قرینی

رخسارۀ تو رنگ رفتن را گرفته
احساس تلخ لحظه‌های واپسینی

در چشم‌هایت اشک حرف درد دارد
انگار از یک قصّۀ دیگر غمینی

دلواپس غم‌های بی‌پایان زهرا
بعد از فراق رحمةٌ للعالمینی...
::
ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری
وقتی که آن‌جا گفت: یا فضّه خذینی