بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
بگیرد و همه جا باز بوی عید بگیرد
بعید نیست که چشمش به خاک و خون بنشیند
کسی که خون شهید تو را ندید بگیرد
کسی که دل بدهد به قرار و قولِ غریبه
چه هیچها که از این وعده و وعید بگیرد
اگر که عقل سلیم است غیر پند ز تاریخ
چه میتواند از این ماضی بعید بگیرد؟
حرم کجاست؟ همین کوچه که به نام شهید است
بگو به رهگذرش حاجت و امید بگیرد
بگو به رهگذر چارراه بیطرفیها
همیشه فاصله از دشمن پلید بگیرد
در آزمون غمت مرگ از شروط قبولیست
خوشا که نقش به خون برگهای سفید بگیرد