شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حرم یعنی...

حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
حرم یعنی تلاطم‌های امواج خروشانش

حرم یعنی دعا یعنی توسل‌های در ندبه
حرم یعنی اجابت زیرگنبد، بین ایوانش

حرم یعنی همان آب گوارا ظهر تابستان
حرم یعنی همان خورشید دنیا در زمستانش

حرم بید است، مجنون است هرکس عاشقش باشد
میان بادها یک دم نمی‌خواهد پریشانش

حرم رود است، مشهود است هرکس شاهدش باشد
شهادت می‌دهد راکد نخواهد ماند جریانش

و مادر گریه گریه از حرم گفت و پسر فهمید
چه آشوبی‌ست در دلواپسی‌های فراوانش

پسر شوق پریدن را میان بال و پر حس کرد
پسر می‌رفت و مادر باز هم می‌شد غزل‌خوانش

حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
تویی طوفان آن دریا، تویی موج خروشانش

اگر باران سنگ از آسمان بارید، چترش باش
که حتی نشکند در سنگ‌باران بغض گلدانش

پسر می‌رفت و مادر با طنین آیةالکرسی
سپرد او را به آغوش رسول‌الله و قرآنش

قد و بالای او را دید چندین بار با حسرت
فقط می‌گفت زیر لب: به قربانش، به قربانش...

پسر رفت و فضای خانه را عطر حرم پر کرد
و مادر ماند و عکسی در میان دست لرزانش

خبر آمد، ولی مادر از احوال حرم پرسید
نپرسید از پسر هرگز میان بغض پنهانش

پسر برگشت و مادر از حرم می‌خواند و می‌دانست
نشسته عمهٔ سادات در شام غریبانش