شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حماسهٔ خون

باصفاتر ز بانگِ چلچله‌ای
عاشقِ واصلی و یكدله‌ای

راه صد ساله را شبی رفتی
خالی از فكر زاد و راحله‌ای

بهرِ اتمام حُجَّت آمده‌ای؟
یا كه از زمرهٔ مباهله‌ای؟

بعدِ كوچِ برادرت اكبر
بی‌قراری و تنگ‌حوصله‌ای

تو كجا خواستی ز مادر شیر؟!
تو کجا اهل خواهش و گله‌ای؟!

تو قنوتی به روی دستِ پدر
تو قیامی، تو عطرِ نافله‌ای

با نگاهت که شیرگیر شده‌ست
چیره بر حیله‌های حرمله‌ای

خواست دشمن حسین را بکشد
به گمانش تو ختم غائله‌ای

غافل از آن‌که در حماسهٔ خون
تو شروعی، اگرچه بسمله‌ای

و سلام خدا بر آل علی
که تو از آن تبار و سلسله‌ای