شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دل بیدار

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

هر سر موی حواس من به راهی می‌رود
این پریشان‌سیر را در بزم وحدت بار ده

نشئۀ پا در رکابِ مِی ندارد اعتبار
مستی دنباله‌داری همچو چشم یار ده...

مدتی گفتارِ بی‌کردار، کردی مرحمت
روزگاری هم به من کردارِ بی‌گفتار ده

در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز
خانۀ تن را چراغی از دل بیدار ده