شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

عمری به ما گذشت

ما را که غیر داغ غمت بر جبین نبود
نگذشت لحظه‌ای که دل ما غمین نبود

هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید
ما را غمی نبود که اندر کمین نبود

راهی اگر نداشت به آزادی و امید
رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود

ای آفتابِ محمل زینب! کسی چو من
از خرمن زیارت تو خوشه‌چین نبود

تقدیر با سر تو مرا همسفر نبود
در این سفر، مقدّر من غیر از این نبود

گر از نگاه گرم تو آتش نمی‌گرفت
در شام و کوفه، خطبهٔ من آتشین نبود

در حیرتم که بی‌تو چرا زنده‌‏ام هنوز
عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود

ده روزهٔ فراق تو عمری به ما گذشت
یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود