شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

قرآن ناطق

تویی امیر جمل، وارث رشادت حیدر
لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر

حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب
تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟

به هیچ‌جا نرسیده‌ست آن‌که در همۀ عمر
بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر

به‌پای عشق تو آن‌کس که سر نداده عجب نیست
که با معاویه در پای چند سکه نهد سر

ستون دینی و قرآن ناطقی، چه نیازی
به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟

صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است
که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر

نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که
شکست پیش نگاه تو گوشوارۀ مادر

امام بی‌حرم! این دل همیشه بوده حریمت
دلی که بوده به نام حسن همیشه معطّر