شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

میراث شهادت

اشک غمت ستارۀ هفت آسمان، بلال!
در آسمان غربت مولا بمان! بلال!

داغ نماز بر دل محراب مانده است
انگار سال‌هاست نگفتی اذان، بلال!

بغض سکوت در گلویم پنجه می‌زند
جز غم کسی نمانده مرا همزبان، بلال!...

برخیز و سوگ‌نامۀ این فصلِ درد را
با حنجری به وسعت غم‌ها بخوان، بلال!

ای زخمِ شانه‌های نجابت! صبور باش
در التهاب کینۀ نامردمان، بلال!

تا سنگ کینه حرمت آیینه بشکند
شد دست ظلم و فاجعه هم‌داستان، بلال!...

زود است مثل مرغ مهاجر شکسته بال
یکباره پر بگیرم از این آشیان، بلال!

زود است تا در آینۀ غربت علی
جز نقش درد و داغ نبینی عیان، بلال!

زود است تا مدینه نبیند ز فاطمه
جز یک مزار گمشدۀ بی‌نشان، بلال!...

میراث صبر و زخم و شهادت به روزگار
ماند برای آل علی جاودان، بلال!