چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است