در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
نوزده سال مثل برق گذشت
نوزده سال از نیامدنت
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر