بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
دوباره پیرهن از اشک و آه میپوشم
به یاد ماتم سرخت، سیاه میپوشم
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی