دوباره آمده آن شب، شب جدایی او
سرم فدایی او شد، دلم هوایی او
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
الا که مقدم تو مژدۀ سعادت داشت
به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود
که فضا جلوهگر از آیت زیبایی بود