سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود
شام غمهای تو را لبخند فردایی نبود
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود دراین شهر ايمانش
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین