شده عالم منور از جلوات محمدی
به جمال جمیل او صلوات محمدی
باز شد پنجرۀ روشنی از فصل حضور
فصل سرسبز دعا، فصل شکوفایی نور
تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی
فروغ چشم حبیبی و چلچراغ هدایی
ای ماه، ای چراغ فروزان راه من
ای آشنای زمزمه و اشک و آه من
پنج نوبت، فرصت سبز حضورم دادهاند
پنج ساغر باده از دریای نورم دادهاند
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کربوبلا برگردم
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست