ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرف‌هایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آن‌جاست
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «می‌شود»ها را
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
کمتر کسی‌ست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
