من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
از اشک هوای چشمها تر شده است
ابر آمده است و سایهگستر شده است
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید