آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
رفتی تو و داد از دل دنیا برخاست
از پای نشست هرکه از جا برخاست
در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفهبار است از اوست
در چاه عدم دو همقدم افتادند
با هم به سیهچال ستم افتادند
آتش: شده از خجالت روی تو آب
خانه: شده بعد رفتن تو بیخواب
دنبال چهای؟ ای دل در دام ِ فریب!
از کربوبلا تو را همین نکته نصیب:
چون موج ز طوفان بلا برگشته
از کوچهٔ سرخ لالهها برگشته
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را
ای آنکه فراتر از حضور نوری!
با این همه کی ز دیدهام مستوری؟!