از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
گفتا بنویس تا سحر، نامۀ عشق
با دیدۀ پُر ابر، سفرنامۀ عشق
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب سر باید داد
شور سفر کربوبلا در سر توست
برخیز، گذرنامه، دو چشم تر توست
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش