گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
طوفان خروش و خشم ما در راه است
سوگند به آه، عمرتان کوتاه است
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
داغ تو اگرچه روز را شام کند
دشمن را زهر مرگ در کام کند
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
همواره نبرد حق و باطل برپاست
هر روز برای مسلمین عاشوراست