زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود
خورشید به خون نشستهام، آه! رسید
آهِ منِ دلشکسته تا ماه رسید
در نام رقیه، فاطمه پنهان است
از این دو، یکی جان و یکی جانان است