در سوگ نشستهایم با رختِ امید
جاری شده در رگ رگِ ما خونِ شهید
بگذار که در معرکه بیسر گردیم
با لشکر آفتاب برمیگردیم
سرتاسر عمرتان به تردید گذشت
عمری که به پوشاندن خورشید گذشت
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر