با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم