شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
از شهر من تا شهر تو راهی دراز است
اما تو را میبیند آن چشمی که باز است