نور با آینه وقتی متقابل باشد
ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
شده نزدیکتر از قبل، شهادت به علی
اقتدا کرده به همراه جماعت به علی
دشمنان این روزها حرف دو پهلو میزنند
دوستانت یک به یک دارند زانو میزنند
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری
لبتشنهای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگریست و این داغ دیگری
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد