من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم
صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
به یاری تو به میدان کارزار نیاید
جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید
«والفجر»: سر حسین یک روز به نی...
«والعصر»: نمیرسند این قوم به ری...
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی