تو را همراه خود آوردهاند از شرق بارانها
تو را ای زادهٔ شرقیترین خورشید دورانها
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
پر میکشند تا به هوای تو بالها
گم میشوند در افق تو خیالها
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها