پر میکشند تا به هوای تو بالها
گم میشوند در افق تو خیالها
روحت زلال زمزم و رویت سلام صبح
آمیختهست در تو جمال و جلالها
در شرح زندگی پر از بندگی، خدا
آورده در کتاب خود از تو مثالها
در حال سجدهٔ تو به معراج رفتهاند
از شانهٔ محبت تو، نونهالها
لبتشنهٔ علوم لبت بود شهر علم
ای بهترین جواب تمام سؤالها
چون لالههای واشده از هُرم آفتاب
وا میکنند لب به سخن با تو لالها..
برعکس بس که معجزه دیدند بر لبت
لالاند وقت گفتن نامت بلالها
خوشبخت آن زنی، که به تو دل سپرد و دید
هیچ است پیش عشق تو مال و منالها
دستت گرفت دست علی را و برد تا...
آنجا که دین رسید به اوج کمالها
پیش از تو جنگِ جهل به پا بود و آمدی
پایان گرفت با صلواتی جدالها