آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
در کوچههای نگاهت، ای کاش میشد قدم زد
در شرح قرآن چشمت، آیه به آیه قلم زد
چرا چون شعله در شولای تن بر خویش پیچانی؟
به آن موجی که از دریا جدا افتاده میمانی
در مشت خاک ریشۀ شمشاد میدود
همچون نسیم در قفس آزاد میدود