غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
خستهام از راه، میپرسم خدایا پس کجاست؟
شهر... آن شهری که می گویند:«سُرَّمَن رَءا»ست
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها
ای دوست ز رحمت، دلِ آگاهم ده
در ماه دعا سیرِ الی اللّهم ده
دلمردهایم و یاد تو جان میدهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات