بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام