اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
خوشوقت کسی که جز وفا کارش نیست
پابندِ ستم، جانِ سبکبارش نیست
دارد از جایی بشارتهای پنهان میدهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن میدهد
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
تا نام تو را دلم ترنّم کردهست
با یاد تو، چون غنچه تبسّم کردهست
فرمود حسین: جلوۀ لم یزلی
سالار شهیدِ شاهدان ازلی
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
ای نیّت تو رو به خدای آوردن
برخیز! به قصد رونمای آوردن
روشن چو دل از نور محبت گردد
با مهر قرین، دور ز محنت گردد
آغاز سخن به نام حق باید کرد
هم پیروی از مرام حق باید کرد
ایمان قدحی زلال از جام علیست
بر شانۀ آسمان رد گام علیست
گر بنده به حق رسید، مولا گردد
وز بندگی ار گریخت، رسوا گردد
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
در راه امام حق علمداری کن
ای پیرو مرتضی علی! کاری کن
ای موجِ صفا، روانۀ ساحل تو
ای مهر و وفا، سرشتِ آب و گل تو
ای دل به خدا سپرده از روز نخست
ای رفته به راه راست با عزم دُرُست