حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را