اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است