کرامت مثل یک جرعهست از پیمانۀ جانش
سخاوت لقمهای از سادگی سفرۀ نانش..
نمیشد خالی از عَمّارها دور و برت، ای کاش
یلی همتای اَشتر داشتی در لشکرت، ای کاش
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش
تیر كمتر بزنید از پی صیدِ بالش
چشمِ مرغانِ حرم میدود از دنبالش