ای سلسله در سلسله در سلسله مویت
وی آینه در آینه در آینه رویت
میبینمت به روشنی آفتابها
قرآن شرحه شرحۀ هر شامِ خوابها
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم