از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری
تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست