شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم