خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم